انسان همواره باید دعا کند که خداوند هیچگاه او را به حال خودش واگذار نکند.
دعای قنوت
آنچه از منابع دینی بر می آید این آرزوی از دعای مومنین در قنوت های نمازشان است؛ و آنان این دعا را از سیره معصومین علیهم السلام گرفته اند؛
این دعا در سیره امام صادق (علیه السلام)
عبدالله بن ابی یعفور میگوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که دست مبارک را به طرف آسمان بلند کرده بود، اشک از چشمانش بر محاسنش جاری بود و به خدا عرض میکرد: «رَبِّ لا تَکِلَنی اِلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ اَبَداً وَ لا اَقَلَّ وَلا اَکثَرَ؛ «پروردگارا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن و نه کمتر و نه بیشتر از آن به خودم وا مگذار!»
سپس روی به من کرد و فرمود: پسر ابی یعقور! خداوند یونس بن مَتی را کمتر از یک «طَرفة العَین» به خود واگذاشت، آن پیامدها برایش پیش آمد. عرض کردم: آیا آن کفر بود؟ فرمود: نه! ولی مرگ در چنان حالتی نابودی است.[1]
خود فراموشی، عامل واگذاری به خود
یکی از عوامل واگذاشتن خدا به خود، مسئله خود فراموشی است؛ خداوند بر اساس برخی از اعمال آدمی، کاری می کند که بنده دیگر به یاد خدا نیافتد، و در حقیقت او خدایش را فراموش کند، و این به معنای فراموش کردن خداست؛ البته فراموش کردن خدا، بدلیل برخی از کارهایی است که خود بنده مرتکب می شود.
در قرآن کریم نسبت به این مسئله بصراحت مطالبی بیان کرده است.
مثلاً در سوره مبارکه طه بصراحت می فرماید: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.»[2] «و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.»
در این آیه خداوند به همه هشدار می دهد که مبادا جز کسانی باشید که خدا را فراموش کردند؛ که نتیجه ی این فراموشی، خود فراموشی و فسق است؛ یعنی کسی که خدا را فراموش کند، دیگر از رحمت خاص خدا خارج می شود و در حقیقت دست خودش را از دست خدا رها کرده و بسوی غیر خدا حرکت می کند.
عوامل خود فراموشی
اما اینکه چه اتفاقی می افتد که انسان دچار خود فراموشی می شود، باید از قرآن و اهل بیت علیهم السلام پرسید.
در این زمینه عوامل مختلف را بیان شده است که به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:
1. نفاق:
یکی از عواملی که قرآن آنرا بعنوان خود فراموشی بیان می دارد، داشتن نفاق است؛ آیات زیادی از قرآن در مورد نقاق بیان کرده و صفات مختلف از منافقین را نیز بصراحت توصیف و تبیین می کند.
اما یکی از این صفات مهم که قرآن روی آن تاکید دارد این است که گاهی نفاق به درجه ای می رسد که شیطان احاطه ی کامل بر روح و روان انسان پیدا می کند و به طور کلی بر وی سیطره می یابد. چنانچه می فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّـهِ أُولَـئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ»[3]
یعنی: «شیطان بر آنان مسلّط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده؛ آنان حزب شیطانند! بدانید حزب شیطان زیانکارانند!»
نکته کلیدی آیه
در این آیه شریفه، نکته کلیدی تسلط کامل شیطان بر آدمی است؛ اما شیطان چگونه این کار را انجام می دهد، امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه چگونگی آنرا اینگونه بیان می کنند که: « أَیُّهَا ... فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یَخْفَ عَلَی ذِی حِجًی وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اخْتِلافٌ وَ لَکنْ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِک اسْتَحْوَذَ الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیائِه وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنَی...»[4]
یعنی: «ای مردم!... اگر باطل به صورت خالص خودنمایی می کرد، از دیده هیچ صاحب عقلی پنهان نمی ماند، و هرگاه حق از آمیزش به باطل، خالص می شد اختلافی رخ نمی داد، اما شیطان قسمتی از حق را با قسمتی از باطل می گیرد و با هم در می آمیزد تا درهم عرضه شود و به این ترتیب شیطان بر دوستانش مسلط گردد و آنهایی که توفیق الهی یارشان شده، رهایی می یابند...»
تبیین حدیث امام
در این بیان نورانی امام، مخلوط شدن حق و باطل باعث ایجاد اختلاف است، و عامل اصلی این اختلاط، خود شیطان است و بدین وسیله، شیطان بر آدمی چیره می شود. اما در عین حال کسانی می توانند از سیطره ی شیطان جان سالم بدر ببرند که هنوز از رحمت خاص الهی برخوردارند.
چیره شدن شیطان بر لشکریان دشمن در کربلا
دقیقاً همین مطلب در روز عاشورا از سوی امام حسین علیه السلام نیز بیان شد؛ وقتی صفوف اهل کوفه را همچون شب تاریک، و سیل خروشانی، در مقابل خود دید، فرمود: «عجب بندگان بدی هستید! اظهار اطاعت خدا و ایمان به رسول کردید، ولی اکنون آمده اید ذرّیه پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به قتل برسانید؛ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساکُمْ ذِکْرَ اللّهِ الْعَظِیمِ؛ «شیطان بر شما چیره شده، یاد خدای بزرگ را از خاطرتان برده»، سپس افزود مرگ بر شما و بر آنچه می خواهید، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».[5]
بنابراین، با سیطره شیطان بر انسان، راه قتل حجت خدا نیز باز می شود؛ اما اگر انسان بخواهد برگردد، راهش ذکر و یاد الهی است؛ اگر به یاد خدا مشغول شود، و از کردار خود، پشیمان گردد، راه توبه باز بوده و می تواند برگردد.
۲. تحصیل علم برای ریا
در برخی از روایات برای علم فضائلی بیان گردیده است؛ در مقابل در برخی دیگر، آفت هایی نیز برای آن بیان شده است؛ که یکی از آفت های علم آموزی و دانش اندوزی، تحصیل آن برای نشان دادن به دیگران است.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: «مَن تَعَلَّمَ العِلمَ رِیاءً و سُمعَةً یُریدُ بِهِ الدّنیا نَزَعَ اللّهُ بَرَکَتَهُ، و ضَیَّقَ عَلَیهِ مَعیشَتَهُ، و وَکَلَهُ اللّه ُ إلى نَفسِهِ، و مَن وَکَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِه فقَد هَلَکَ»[6] هر کس علمى را به عنوان ریا و سمعه بیاموزد و اراده بهره دنیوى نماید خداوند برکت را از او مىبرد و زندگى او سخت مىشود و خداوند او را به خودش رها مى کند که در نتیجه هلاک مى گردد.
در این حدیث شریف، علم آموزی ای که با هدف ریا و نشان دادن جایگاه علمی خود، اتفاق بیافتد سه پیامد ناگوار بدنبال دارد:
یک: برکت از او می رود؛ و مشخص است که وقتی برکت از بین برود هر چه بگوید، دیگر نه تاثیر می گذارد و نه خیری در آن است؛ و تنها لقلقه ی زبانی و اتلاف وقت است.
دو: زندگی برایش سخت می شود؛ شاید این یکی از مصادیق بی برکتی در زندگی باشد؛ تنگی در معیشت، همانی است که قرآن می فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»[7]
یعنی: «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
با توجه به این آیه، علت معیشت تنگ، اعراض و رویگردانی از یاد خداست؛ از این رو، اعراض از ذکر الهی و تحصیل علم، هر دو باعث تنگی معیشت می گردند.
سه: واگذاشتن خدا به خود؛ این نیز از عواقب تحصیل با هدف تظاهر و سمعه است.
پس در این مقاله خود فراموشی به عنوان عامل واگذاشتن خدا به خود بیان گردید که خود توسط عواملی چون نفاق و کسب علم با هدف تظاهر و سمعه بوجود می آید.
پی نوشت:
نظرات شما عزیزان: